عکاسخونه
ماه من سلام چند روز پیش رفته بودیم آتلیه خاله مرجان. دیدیم یه نینی که خیلی کوچولو بود رو آورده بودن عکس بندازه. خاله مرجان هم کلی عکسهای خوشگل ازش گرفته بود. بعدش من به خاله گفتم خیلی دلم میخواد چندتا عکس جدید از رادین بگیری.( آخه میدونی مامان جون شما چند وقتی بود که با اینکه با خاله خیلی جوری وخیلی دوستش داری اما نمیدونم چرا تا میخواست ازت عکس بگیره گریهزاری راه مینداختی و نمیذاشتی این کارو انجام بده. نمیدونم شاید از تاریکی اتاق آتلیه میترسیدی.) خاله مرجان هم پیشنهاد کرد که یه بار دیگه امتحان کنیم شاید شما اینبار همکاری کنی. واسهی همین هم امروز که از خواب بیدار شدی بهت قول دادم که اگه صبحا...
نویسنده :
مامانی
17:47